این مقاله بر اساس مطالعۀ یک نمونۀ 365 نفری از دانشجویان دانشگاه کردستان با روش پیمایشی و استفاده از تکنیک پرسشنامه به فرهنگ سیاسی دانشجویان و عوامل مؤثر بر آن پرداخته است. در این فرایند بر مبنای نظریۀ آلموند و وربا سه نوع فرهنگ سیاسی «محدود»، «تبعی» و «مشارکتی» در نظر چکیده کامل
این مقاله بر اساس مطالعۀ یک نمونۀ 365 نفری از دانشجویان دانشگاه کردستان با روش پیمایشی و استفاده از تکنیک پرسشنامه به فرهنگ سیاسی دانشجویان و عوامل مؤثر بر آن پرداخته است. در این فرایند بر مبنای نظریۀ آلموند و وربا سه نوع فرهنگ سیاسی «محدود»، «تبعی» و «مشارکتی» در نظر گرفته شده که بر اساس سه نوع جهتگیری «شناختی»، «احساسی» و «ارزیابانه» نسبت به چهار مقولۀ «نظام به عنوان یک کل»، «دروندادها»، «بروندادها» و «خود همچون یک بازیگر سیاسی» مشخص می شود. متغیرهای زمینه ای و مستقل در این پژوهش عبارتاند از: جنسیت، قومیت، مذهب، رشتۀ تحصیلی، مقطع تحصیلی، جامعه پذیری سیاسی و رسانه های جمعی. نتایج تحقیق نشان می دهد که جمعیت مورد مطالعه الگوهای متفاوتی از فرهنگ سیاسی دارند و الگوی غالب در میان آنان الگوی «غیرمشارکتی- اعتراضی» است که در نظریۀ آلموند و وربا تعریف نشده است. یافته های این پژوهش همچنین حاکی از آن است که از میان عوامل مؤثر بر فرهنگ سیاسی، متغیرهای استفاده از رسانه های جمعی، مذهب، قومیت و مقطع تحصیلی تأثیر معناداری بر الگوی فرهنگ سیاسی دارند.
پرونده مقاله
با عنایت به نتایج متناقض و متفاوت یافتههای پژوهشی درباره رابطۀ دینداری و فرهنگ سیاسی در چند دهه گذشته، مقاله حاضر میکوشد تا نشان دهد که چه متغیری، نوع رابطۀ دینداری و فرهنگ سیاسی را متأثر میسازد. روش مطالعه از نوع اسنادی و مبتنی بر مرور مبانی نظری و تجربی مربوط به چکیده کامل
با عنایت به نتایج متناقض و متفاوت یافتههای پژوهشی درباره رابطۀ دینداری و فرهنگ سیاسی در چند دهه گذشته، مقاله حاضر میکوشد تا نشان دهد که چه متغیری، نوع رابطۀ دینداری و فرهنگ سیاسی را متأثر میسازد. روش مطالعه از نوع اسنادی و مبتنی بر مرور مبانی نظری و تجربی مربوط به دینداری و فرهنگ سیاسی است. یافتههای تحقیق حاکی از آن است که نوع قرائت و فهم از دین و فرهنگ سیاسی در تعیین نوع رابطۀ دینداری و فرهنگ سیاسی تأثیرگذار است. به عبارت روشنتر، همانطور که نوع دینداری افراد بر اساس نوع قرائت (فهم) از دین میتواند سختگیرانه، معتدل و تساهلگرایانه باشد، فرهنگ سیاسی افراد را نیز بر اساس همان ملاک میتوان به فرهنگ سیاسی سختگیرانه، معتدل و تساهلگرا تقسیمبندی کرد و نوع قرائت از دین (و بهتبع آن دینداری) و فرهنگ سیاسی که خود انواع دینداری و فرهنگ سیاسی را منجر میشود، بر نوع همبستگی این دو تأثیر دارد، به طوری که قرائتهای همخوان و متناظر از دین و فرهنگ سیاسی منجر به رابطۀ مثبت بین این دو موضوع و متقابلاً قرائتهای ناهمخوان منجر به رابطۀ منفی میگردد. مقاله حاضر کوشیده است مناسبات میان متغیرهای دینداری و فرهنگ سیاسی را در قالب یک مدل نظری- تبیینی ارائه دهد.
پرونده مقاله
تلاش عالمان علوم اجتماعی در زمینههای متنوع و گسترده، معطوف به تحلیل و مطالعه و تبیین پدیدههای اجتماعی است که بازتاب آنها به اشکال متفاوت در ساحات زندگی مردمان جوامع مختلف بازتاب داشته و دارد. آنها میکوشند با بهرهگیری از روشهای علمی و الگوهای تبیینی، صورت بندیهای ت چکیده کامل
تلاش عالمان علوم اجتماعی در زمینههای متنوع و گسترده، معطوف به تحلیل و مطالعه و تبیین پدیدههای اجتماعی است که بازتاب آنها به اشکال متفاوت در ساحات زندگی مردمان جوامع مختلف بازتاب داشته و دارد. آنها میکوشند با بهرهگیری از روشهای علمی و الگوهای تبیینی، صورت بندیهای تحلیلی متفاوتی از پدیدههای اجتماعی ارائه دهند و برای تبیین اندیشهها، رفتارها و رویدادها در عرصههای گوناگون اجتماعی، پاسخهای مختلفی بیابند. تبیین در معنای وسیع واژه عبارت است از اینکه پدیدههایی که قبلاً به عنوان امور مستقل از هم شناخته شده بودند، در ارتباط با یکدیگر قرار داده شوند یا میان پدیدههایی که پیشتر مربوط به هم تلقی میشدهاند، روابطی جدید درافکنده شود. الگوهای یادشده میتواند اعم از علی، کارکردی، ساختاری و الگوهای متفاوت دیگری باشد که عالمان علوم اجتماعی بسته به نوع نگرش و دیدگاه یا مکتب نظری مورد علاقه یا زمینه اجتماعی مورد تحقیق از آنها بهره میگیرند.
در این مقاله تلاش میشود با مطالعۀ یکی از الگوهای یادشده و توضیح و بسط الگوی هم خوانی ساختاری و استفاده از آن، صورت بندی تحلیلی متفاوتی برای مطالعۀ فرهنگ سیاسی جوامع ارائه شود. این الگوی تحلیلی به ویژه در مطالعات تاریخی فرهنگ جوامع، کاربرد زیادی خواهد داشت؛ جایی که ادبیات به عنوان یکی از اصلیترین مجاری و منابع شکل دهی به فرهنگ عمومی، نقش آفرین بوده است.
پرونده مقاله
مناسبات متقابل میان مردم و نظام سیاسی و همچنین عوامل، آثار و کارکردهای این کنش متقابل، یکی از عمده ترین مباحث در حوزۀ جامعه شناسی سیاسی و مشخصاً جامعهپذیری سیاسی است. ورود فناوری اطلاعات به دنیای جدید، تمامی ساختارها و جنبههای زندگی بشر را تحت تأثیر خود قرار داد. به د چکیده کامل
مناسبات متقابل میان مردم و نظام سیاسی و همچنین عوامل، آثار و کارکردهای این کنش متقابل، یکی از عمده ترین مباحث در حوزۀ جامعه شناسی سیاسی و مشخصاً جامعهپذیری سیاسی است. ورود فناوری اطلاعات به دنیای جدید، تمامی ساختارها و جنبههای زندگی بشر را تحت تأثیر خود قرار داد. به دنبال این تأثیرات، جریان شکل گیری جامعه پذیری سیاسی و عوامل آن نیز دستخوش تغییراتی شد که به عنوان کانون توجه در مقاله حاضر بررسی شده است. چگونگی عملکرد نهادهایی چون خانواده، گروه همسالان، رسانه های همگانی، آموزش و پرورش و دولت که نقش بازتولیدکنندگی سیاسی را برعهده دارند از یکسو و نحوۀ تأثیرگذاری فناوری اطلاعات بر الگوی جامعهپذیری سیاسی و تثبیت ارزش ها در رفتارهای سیاسی مردم و پیامدهای آن از سوی دیگر، هدف موضوعی این نوشتار است. یافته های این پژوهش که به واسطه روش اسنادی در قالب مدلی تحلیلی ارائه شده است، نشان میدهد که فناوری اطلاعات از طریق دو مکانیسم افزایش آگاهی سیاسی افراد و درگیرسازی مدنی، آثار سیاسی خود را بر فرایند جامعهپذیری سیاسی و در نهایت چارچوب فرهنگ سیاسی جامعه اعمال میکند.
پرونده مقاله
حکمرانی خوب، فرآیندی است در جهت حاکمیت قانون، شفافیت، مسئولیتپذیري، مشارکت، برابري، کارایی، اثربخشی، پاسخگویی، آزادي فردي، آزادي مطبوعات و همچنین وجود یک جامعه مدنی فعال. ادبیات حکمرانی خوب تاحدودی با حکمرانی دموکراتیک و شاخصهای آن هم¬پوشانی دارد. هرچند این شاخصها در چکیده کامل
حکمرانی خوب، فرآیندی است در جهت حاکمیت قانون، شفافیت، مسئولیتپذیري، مشارکت، برابري، کارایی، اثربخشی، پاسخگویی، آزادي فردي، آزادي مطبوعات و همچنین وجود یک جامعه مدنی فعال. ادبیات حکمرانی خوب تاحدودی با حکمرانی دموکراتیک و شاخصهای آن هم¬پوشانی دارد. هرچند این شاخصها در هر یک از جوامع به تناسب پیشینۀ تمدنی، تاریخی، فرهنگی و ساختار اجتماعی، جنبهای بومی به خود میگیرد و گاه در نهادینه شدن، تمایزاتی با جوامع دیگر دارند، یافتهها نشان میدهد که فرهنگ سیاسی نخبگان در صورت دموکراتیک بودن یا پذیرش حداقل ارزشهاي دموکراتیک، میتواند زمینه¬ساز پیشبرد دموکراسی یا توسعۀ سیاسی به مفهوم گسترش مشارکت و رقابت سیاسی باشد. اما در جوامعی که به دلایل مختلف و پیچیده، فرهنگ سیاسی نخبگان ضد مشارکتی به مفهوم غیر دموکراتیک است، در صورت وجود ساختارهاي سیاسی اقتدارگرا و یک ایدئولوژي همخوان با آن، میتواند مانعی جدي براي پیشرفت شاخصهاي دموکراتیک باشد. آنچنان که نظریه¬های گذار به دموکراسی نیز میگویند، هرچه ارزشها و ایستارهاي مشارکتی و دموکراتیک در فرهنگ سیاسی یک کشور بیشتر باشد، میتواند بر توسعۀ سیاسی آن اثرگذار باشد و بالعکس.
پرونده مقاله